زمستان سردي بود.کلاغ غذايي براي سير کردن بچه هايش نداشت.پس ذره ذره گوشت تنش را کند و به آنها خوراند تا زمستان تمام شد. کلاغ مرد ولي بچه هايش نجات يافتند و گفتند: خوب شد که مُرد. خسته شديم از اين غذاي تکراري... اين است حقيقت روزگار
ادامه مطلب
♥♣♥رایــــــانِه ـی اَشـــــِــــی مَشـــــِــــــی♥♣♥
|
زمستان سردي بود.کلاغ غذايي براي سير کردن بچه هايش نداشت.پس ذره ذره گوشت تنش را کند و به آنها خوراند تا زمستان تمام شد. کلاغ مرد ولي بچه هايش نجات يافتند و گفتند: خوب شد که مُرد. خسته شديم از اين غذاي تکراري... اين است حقيقت روزگار
ادامه مطلب |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |